نشان دوست

دوست

مرا راز نهانی باشد ای دوست

به دل از تو نشانی باشد ای دوست

به آهی باز گویم راز دل را

چو آهش داستانی باشد ای دوست

دلی دارم زغمها پینه بسته

که زخمش جاودانی باشد ای دوست

ز بس من ناله ها کردم به کویت

دو چشمم خونفشانی باشد ای دوست

بود دل را امیدی کز سر لطف

ز مهرت نوش جانی باشد ای دوست

ز کوی خود نسیمی سوی من آر

نسیمت ارمغانی باشد ای دوست

صبا را همسفر گشتم چو شاید

زرویت مر نشانی باشد ای دوست

مران جانا دلم را از سرایت

نه اندر تن توانی باشد ای دوست

همه امید وارش آن زمانیست

که در کویت امانی باشد ای دوست

 

نوشته : وارش 14:30 1390/10/19