مبتلا

مبتلا

کمی نگاه کن مرا، من به تو مبتلا شدم

تن چو حجاب شد تو را، از تن و جان جدا شدم

ای همه عاشقانه ام، ای غزل و ترانه ام

من ز غمت فسانه ام، چون به تو اقتدا شدم

شعر و ترانه ای مرا، سحر و فسانه ای مرا

زین سبب است مر تو را مرغ سخن سرا شدم

دل به هوای روی تو، گشت روانه سوی تو

زین سفر دراز بین، روح ز تن جدا شدم

بهر دلم دوا تویی، شاهد ماجرا تویی

از چه ملالتم کنی، من که ترا گدا شدم

در طلب نگاه تو جان و تنم فدای تو

چون به کمند زلف تو همدم و همنوا شدم

وارش همه بهانه اوست، من عدمم فسانه اوست

ساحل و هم کرانه اوست، من ز منم جلا شدم

 

نوشته : وارش 10:24 1391/10/01