باز آمدی در خاطرم ، ویرانه رخشان کرده ای
ای وای بر حال دلم زلف را تو افشان کرده ای
آن گیسوان بر شانه ام آتش زدی کاشانه ام
زین مهر بی پایان نگر این دیده گریان کرده ای
من مست دیدارم تورا جان را خریدارم تو را
ای نرگس فتانه ام دل را تو مهمان کرده ای
من ژنده پوشم ای صنم دانم که در عشقت کمم
سلطان مهری کز کرم دردم تو درمان کرده ای
بردی ز دل غم را به در بر حال زارم شد نظر
آن چشم شهلا را نگر کز دیده پنهان کرده ای
بنگر کمان ابروی را آن روی را گیسوی را
آن سرو رعنا را نگر چون لاله رقصان کرده ای
وارش نگر دیوانه ات بر شمع دل پروانه ات
اندر غمت حنانه ات بنگر چو حیران کرده ای
 
نوشته : وارش 02:58 1395/01/07