رویا

رویا

دوش درخواب بدیدم مه سیمین بر من

چون نسیم سحرآرام گرفته بر من

گفتم ای ماه پری چهره و مشکین گیسو

دل نه شایسته این تاج بود بر سر من

من چو مرغ ققس از بال پریدن عاری

تو کشاندی ز زمین تا به ثریا پر من

تن همه چشم شده بهر تماشای تو لیک

کس نداند که چه حالست مرا دلبر من

نازنین یار ز بهر چه دعایی اکنون

همه آفاق شده چشم و تماشاگر من

شکر وارش که همه صبر و دعا حاصل شد

زلف زیبا ی تو آذین شده است بر سر من

 

نوشته : وارش 23:22 1394/12/23