دوش درخواب بدیدم مه سیمین بر من
چون نسیم سحرآرام گرفته بر من
گفتم ای ماه پری چهره و مشکین گیسو
دل نه شایسته این تاج بود بر سر من
من چو مرغ ققس از بال پریدن عاری
تو کشاندی ز زمین تا به ثریا پر من
تن همه چشم شده بهر تماشای تو لیک
کس نداند که چه حالست مرا دلبر من
نازنین یار ز بهر چه دعایی اکنون
همه آفاق شده چشم و تماشاگر من
شکر وارش که همه صبر و دعا حاصل شد
زلف زیبا ی تو آذین شده است بر سر من
 
نوشته : وارش 23:22 1394/12/23