دوش من توبه شکستم به خرابات شدم
مست می فارغ از این دار مکافات شدم
گفتم ای ساقی تو پر کن قدحی بار دگر
در کشیدم ز غمش ره به سماوات شدم
در خیالم نظر از صورت دلدار گذشت
بزدم بوسه به لب غرق خیالات شدم
دست در زلف نگار و صنمی زیبا رو
من به شکرانه زلفش به مناجات شدم
چشم او چشمه ی جاری ز حیات است که دل
برده ام بر سر کویش به مداوات شدم
عمر وارش همه طی در طلب مهر رخش
شد و من بار دگر سو به خرابات شدم
 
نوشته : وارش 15:12 1395/01/02