دل برآشفته ی آن صورت زیبای تو هست
هر نکورو به جهان محو تماشای تو هست
من چه گویم که رساند همه توصیف رخت
ای که چون سرو قدان قامت رعنای تو هست
گر چه من را نبود راه به کویت، ز وفا
باز هر دم به سرم عشق و تمنای تو هست
ای گل از راه کرم بر من مسکین چه کنی
چونکه چشمی نگران خیره به سیمای تو هست
زان نگاهی که بر افروخت نهان شعله ی عشق
آتشش در دل و جان روشن از ایمای تو هست
کو امیدی که مرا رو شن از آن، راه شود
زانکه دستی چو کمان بر سر و بالای تو هست
ای صبا باز رسان شعله ی دل بر گل و گو
وارشی سوخته دل زآتش یغمای تو هست
 
نوشته : وارش 10:47 1395/02/05