خرابات

خرابات

دوش من توبه شکستم به خرابات شدم

مست می فارغ از این دار مکافات شدم

گفتم ای ساقی تو پر کن قدحی بار دگر

در کشیدم ز غمش ره به سماوات شدم

در خیالم نظر از صورت دلدار گذشت

بزدم بوسه به لب غرق خیالات شدم

دست در زلف نگار و صنمی زیبا رو

من به شکرانه زلفش به مناجات شدم

چشم او چشمه ی جاری ز حیات است که دل

برده ام بر سر کویش به مداوات شدم

عمر وارش همه طی در طلب مهر رخش

شد و من بار دگر سو به خرابات شدم

 

نوشته : وارش 15:12 1395/01/02